ناگفته ها

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->
-->-->-->Untitled Document -->-->-->
دریافت کد خوش آمدگویی
-->-->-->
-->-->-->
log-->-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->

کد متحرک کردن عنوان وب

-->-->-->

サクラ咲けっ


انتخاب بهترين وبلاگ ماه
جشنواره وبلاگ نویسی بهار-->-->-->

مرگ بر این سلطنت پهلوی

توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد   ***   شاه بجز خودکشی راه دگر ندارد

ایستادن در صف نفت حالا دیگه حرام است   ***   لباس گرم بپوش که کار شاه تمام است

مردم! رفتن شاه یه حقه سیاسی است!   ***   گول نخورید نهضت ما اساسی است

نظام شاهنشاهی نابود باید گردد

زندگی مصرفی معادل بردگی است

نظام شاهنشاهی مظهر هر فسادیست

شاه باید برگردد   ***   اعدام باید گردد

مرگ بر این سلطنت پر فریب

مردم ما بیدارند، از سلطنت بیزارند

 :

 الله اکبر

 لا اله الا الله

 یا حسین!

 حسین جان، حسین جان!   ***   راهت ادامه دارد

 نهضت ما حسینیه   ***   رهبر ما خمینیه

:

پرچم، پرچم، پرچم خونین قرآن   ***   در دست مجاهد مردان

تا خون مظلومان به جوش است   ***   آوای عاشورا به گوش است

هر کس که عدالت خواه است   ***   از عدل علی آگاه است

این منطق ثارالله است   ***   باید به هم یاری نمائیم

فتح اسلام در جهاد است   ***   فتح مسلمان در اتحاد است

 :

کار شاه تمام است

خمینی امام است

استقلال و آزادی

جمهوری اسلامی

آخرین کلام است

 

الله اکبر   ***   خمینی رهبر

  تا خون در رگ ماست   ***   خمینی رهبر ماست

 نهضت ما حسینیه   ***   رهبر ما خمینیه

 ما همه سرباز توایم خمینی   ***   گوش به فرمان توایم خمینی

 حزب فقط حزب الله   ***   رهبر فقط روح الله

::

 

به ادامه مطلب مراجعه کنید

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رها rahaee بازدید : 821 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1391 ساعت: 0:48

سالها بود که ایران در خصم شاهنشاهی می سوخت. کسی جرئت فریاد نداشت خفاشان در شب ها نفیر می زدند انگار ماه بر خورشید پیروز شده بود همه جا شب بود. خفقان وظلم جولان می دادند. دلها یخ زده بود. همه منتظر سفیر سحر بودند همان آقایی که پیام سحر را برای شان به ارمغان می آورد. امام خمینی(ره) درصدد باز گشت به میهن بود او سالها با بر صبر و بردباری با یاد مردم زیسته بود اما حالا می خواست بر گردد با ردایی از آفتاب و با تیغی از ایمان .

پایه های سست حکومت شاه به لرزه درآمد. مردم ناگهان کورسوی امیدی در دل هاشان پدیدار شده بود. باید کاری می کردند. ایران یکپارچه شور بود. مردم با فریاد الله اکبر بذر ترس را در دل شاهنشاهان می افشاندند. دلهای مردم پر بود از حرف های امام، گفته بود می آید. دیگر از سرما خبری نبود انگار بهار برای آمدن عجله داشت در همین احوال، پیام آور بهار آمد. مردم با شور و شعف به استقبال امام رفتند.

امام با هر قدمش، یکی از حاکمان و باعثان حکومت ننگین شاهی را زیر پا له می کرد. خورشید با آسمان آشتی کرد. یخ دل ها آب شده بود. جوی های روان مهربانی و عطوفت جاری شد.

آری در زمستان بهار آمده بود. ...

ناگفته ها...
ما را در سایت ناگفته ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رها rahaee بازدید : 807 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1391 ساعت: 0:16